تسبیحی بافته ام ...
تسبیحی بافته ام ...
نه از چوب نه از سنگ نه از مروارید!!
اشک هایم را به نخ کشیده ام!!
تا بدانی نبودنت امروز چه به روزم آورد ...
هیچ وقت هیچکس ندانست
شاید شیطان عاشق حوا بود
که به آدم سجده نکرد
گاهی آنقدر زن میشوی ...
که جواب نامردی را با مردانگی می دهی...!
صفت ضعیف را باید روی نامردها گذاشت
نه روی جسم ظریف و زیبای زنانه ات ...
صبورانه در انتظار زمان بمان ...
هر اتفاقی در زمان خودش رخ خواهد داد ...
باغبان اگر تمام سال باغ را غرق آب کند
درختان در خارج از فصل خود میوه نمیدهند ...
قطار میرود، تو میروی، تمام ایستگاه میرود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال در انتظار تو
کنار این قطار رفته نشسته ام
و همچنان
به ایستگاه رفته نگاه میکنم ...
گاهـــي نمــي تـوان بخشيـد و گذشـت ...
امــا مــي تـوان چشمــان را بسـت و عبـور کـرد !
گاهـــي مجبـور مي شوي نـاديــده بگيــري ...
گاهـــي نگاهــت را بــه سمــت ديگــر بـدوز که نبينـي ... !
امــا مــي تـوان چشمــان را بسـت و عبـور کـرد !
گاهـــي مجبـور مي شوي نـاديــده بگيــري ...
گاهـــي نگاهــت را بــه سمــت ديگــر بـدوز که نبينـي ... !
+ نوشته شده در شنبه هشتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 18:6 توسط محمد جوادنکویی
|